فقه نکاح – ۱۳۹۶/۱۰/۲۷ تدلیس
پخش زنده صوت درس + دریافت صوت و تقریر درس
پخش زنده صوت درس:
متن تقریر درس: ↓↓↓
موضوع: کتاب النکاح/عیوب /ماهیت تدلیس
خلاصه
محور بحث این جلسه به تعیین ماهیت تدلیس اختصاص دارد. از نگاه حضرت استاد، مفهوم تدلیس بر پایه عرف تعیین میشود و روایات نیز بر همین نگاه عرفی تأکید دارند. بر این اساس برای تعیین این موضوع نیازی به رجوع به معنای لغوی نیست. این مطلب در مسأله یازدهم بررسی میشود. اما مسأله دوازدهم به کیستی مدلّس میپردازد. بر این اساس، مدلّس کسی است که تأثیر مستقیم در ازدواج دختر یا زن داشته باشد. تعمیم در این حکم از ولیّ شرعی به ولیّ عرفی و حتی کسی که تصمیم او در ازدواج دختر نقش اساسی دارد، مستفاد از تعلیلی است که در روایت در باب تعیین ولیّ مدلّس مطرح شده است. امام(ع) میفرماید «یرجع الی ولیّها الذی زوّجها». از نگاه حضرت استاد «الوصف یشعر بالعلیّه» و به واسطه تعلیل در این کلام امام(ع) میتوان به اولیاء عرفی و موارد دیگر تعمیم داد.
مسأله ۱۱
یتحقق التدلیس بتوصیف المرأه بالصحه عند الزوج للتزویج بحیث صار ذلک سببا لغروره و انخداعه، فلا یتحقق بالاخبار لا للتزویج أو لغیر الزوج، و الظاهر تحققه أیضا بالسکوت عن العیب مع العلم به و خفائه عن الزوج و اعتقاده بالعدم.[۱]
در مسأله قبل حکم تدلیس بیان شد و گفته شد که زوج در مهر به سراغ مدلّس میرود. در این مسأله به سراغ بیان مصداق تدلیس میروند. تدلیس در لغت به معنای پوشاندن، ظلمت، تاریک نگهداشتن است ولی مهم برای ما این است که روایات خود این باب، بیان کننده معنای تدلیس هست. علاوه بر اینکه نکاتی که در متن تحریر گفته شده، با برداشت عرف هم یکسان است و در روایات هم بر همین نکات تأکید میشود.
در بدو ورود در بحث، این مطلب را از صاحب جواهر نقل کردیم که «لا بدّ أن یکون المراد من التدلیس هو السکوت» یعنی به همین اندازه که سکوت از عیب کند، تدلیس صورت میگیرد. ما در این مسأله حکم تدلیس بالسکوت را از روایت برداشت میکنیم و از همین مسأله حکم تدلیس به تعریف به اولویت مشخص میشود. از جمله روایاتی که بر این موضوع دلالت میکند.
روایت محمد بن مسلم است که میفرماید:
۲۶۹۲۵- ۷- وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ (یَزِیدَ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع مَنْ زَوَّجَ امْرَأَهً فِیهَا عَیْبٌ دَلَّسَهُ وَ لَمْ یُبَیِّنْ ذَلِکَ لِزَوْجِهَا- فَإِنَّهُ یَکُونُ لَهَا الصَّدَاقُ بِمَا اسْتَحَلَّ مِنْ فَرْجِهَا- وَ یَکُونُ الَّذِی سَاقَ الرَّجُلُ إِلَیْهَا- عَلَى الَّذِی زَوَّجَهَا وَ لَمْ یُبَیِّنْ.[۲]
اگر کسی زنی را تزویج کند که در او عیبی هست ولی آن عیب را بپوشاند و آنرا برای زوجش بیان نکند، مهری که مرد به زن میدهد بر عهده کسی است که این عیب را بیان نکرد. بر اساس این روایت لازم نیست چیزهایی را به دروغ در محاسن دختر بگوید، بلکه همین اندازه که سکوت از عیب کند، برای صدق تدلیس کافی است. امام(ع) در این روایت هم موضوع را بیان میکنند و هم حکم را و این روایت کالصریح در این است که سکوت در عیب برای صدق تدلیس کافی است.
این روایت میتواند دلیل برای قسمت اول متن باشد که میگوید: «یتحقق التدلیس بتوصیف المرأه بالصحه عند الزوج للتزویج بحیث صار ذلک سببا لغروره و انخداعه». این مورد جایی است که مدلّس به گونهای از دختر تعریف کند که مرد ترغیب شود. این از مورد سکوت روشنتر است و عرفا تدلیس است. در اینجا اگر چه روایت مشخصی در این باب نداریم اما از روایت مذکور، که نسبت به عیب سکوت شده بود، بالاولویه حکم این مورد هم مشخص میشود. البته ایشان در متن توضیح میدهند که تدلیس حساب کردن این قسم، در جایی است که این مسائل برای تدلیس و ازدواج بوده است. ولی گاهی اصلا بحث ازدواج یا داعی بر تدلیس نیست و اگر چه بحث درباره زن به میان میآید ولی درباره عیبش سکوت میشود؛ یا برای غیر زوج سخن میگوید و در هر حال اصلا بحث ازدواج در میان نیست که در این موارد تدلیس صدق نمیکند.
لذا ایشان میفرماید: «فلا یتحقق بالاخبار لا للتزویج أو لغیر الزوج»
تا اینجا دو قسم از تدلیس مطرح شد. قسم سومی از تدلیس هم هست. یعنی وقتی صفت کمالی را برای دختر ذکر کند که در او نیست و به جای سکوت از عیب، کمالی را ذکر کند که در دختر نیست. اما این مورد از محل بحث ما خارج است چرا که این عیب نیست بلکه کمال است. البته این هم نوعی تدلیس است ولی از بحث اینجا که اختصاص به عیوب دارد خارج است و در مسأله سیزدهم ذکر میشود.
مسأله ۱۲
من یکون تدلیسه موجبا للرجوع علیه بالمهر هو الذی یسند إلیه التزویج: من ولیها الشرعی أو العرفی کأبیها وجدها و أمها و أخیها الکبیر و عمها و خالها ممن لا تصدر إلا عن رأیهم و یتصدون تزویجها و یرجع إلیهم فیه فی العرف و العاده، و مثلهم على الظاهر بعض الأجانب ممن له شده علاقه و ارتباط بها بحیث لا تصدر إلا عن رأیه، و یکون هو المرجع فی أمورها المهمه و یرکن الیه فیما یتعلق بها، بل لا یبعد أن یلحق بمن ذکر من یراود عند الطرفین و یعالج فی إیجاد وسائل الائتلاف فی البین.[۳]
در ازدواج ممکن است برخی افراد در جلساتی که هدفش تصمیمگیری برای ازدواج نیست، تعریفهای دروغی از دختری بکنند. اما آیا این کار تدلیس محسوب میشود؟ ظاهر این است که اینطور نیست. بلکه مدلّس کسی است که در مقام ازدواج چنین سخنانی را گفته یا عیوبی را پوشانده است. پس هر کسی مورد نظر نیست، بلکه کسی مورد نظر است که به اختیار او این تزویج انجام میشود؛ که فرد واضح آن ولیّ و پدر دختر است. مثل جایی که وقتی مرد، دختری را از پدرش خواستگاری میکند، او علیرغم اینکه عیب دخترش را میداند اما نمیگوید بلکه از دختر تعریفهای دروغی هم میکند. در اینجا غرامتی که مرد میپردازد بر عهده او است. اما این مسأله اختصاص به پدر ندارد و ممکن است در ازدواج یک دختر بعضی از اقوام و خویشان دخالت کنند به گونهای که حتی اگر ازدواجی بدون اطلاع آنان انجام شود منجر به اختلاف گردد.
بنابراین در این حکم تنها ولیّ شرعی خاص مدّ نظر نیست، بلکه افراد دیگری را هم شامل میشود. چنانچه در متن تحریر اشاره شده است، هر کس که بتوان ازدواج را به او نسبت داد، اعم از اینکه ولیّ شرعی باشد یا ولیّ عرفی باشد. ولیّ عرفی مثل مادر، برادر بزرگ، عمو، دایی و کسانیکه ازدواج بدون اذن این افراد شکل نمیگیرد. ایشان اضافه میکنند «مثلهم علی الظاهر» که این فتوایی مبتنی بر ظهور است؛ مثل این افراد هستند برخی از اجنبیهایی که ارتباط نزدیکی با این خانم دارد؛ به گونهای که ازدواج با او ممکن نیست مگر با اجازه او.
ایشان اضافه میکند: «بل لا یبعد أن یلحق بمن ذکر من یراود عند الطرفین و یعالج فی إیجاد وسائل الائتلاف فی البین» زن یا مردی که در این ازدواج نقش نزدیک کننده رابطه را بر عهده دارد هم همین حکم را دارد.
دلیل این مسأله هم عموم قاعده «من زوّج یرجع الی من زوّجه» است که شامل همه این موارد میشود. در روایات هم اگر چه کلمه «ولیّ» آمده است اما تعلیل شده است که «ولیّها الذی زوّجها» که این تعبیر در مقام تعلیل است و حکم را تعمیم میدهد. در حقیقت در این روایت ولیّ را به این وصف توصیف نموده و الوصف یشعر بالعلیّه.
مسأله ۱۳
کما یتحقق التدلیس فی العیوب الموجبه للخیار کالجنون و العمى و غیرهما کذلک یتحقق فی مطلق النقص کالعور و نحوه باخفائه.
در مسأله سیزدهم درباره این مسأله صحبت میکنیم که چه چیزهایی تدلیس است؟ در این مسأله بخشهای مختلفی بیان میشود. از جمله اینکه پوشاندن عیب تنها اختصاص به عیوب موجب خیار ندارد بلکه هر گونه عیبی را بپوشاند، تدلیس محسوب میشود.
و کذا فی صفات الکمال کالشرف و الحسب و النسب و الجمال و البکاره و غیرها بتوصیفها بها مع فقدانها
حتی اگر خانم را به صفتی تعریف کند که ندارد هم تدلیس محسوب میشود. اینجا دو مورد مستقل مطرح شده است: در مورد عیوب غیر از عیوب موجب فسخ و در مورد صفات کمال.
در قسمت عیوب موجب فسخ، تدلیسی ندارد مگر رجوع به مدلّس:
و لا أثر للأول أی التدلیس فی العیوب الموجبه للخیار إلا رجوع الزوج على المدلس بالمهر کما مر، و أما الخیار فإنما هو بسبب نفس وجود العیب.
در این موارد تدلیس موجب خیار نیست بلکه سبب خیار همان وجود عیب است. تدلیس در اینجا اثری جز رجوع به مدلّس ندارد. اما در بخش دوم میفرماید:
و أما الثانی و هو التدلیس فی سائر أنواع النقص و فی صفه الکمال فهو موجب للخیار
ایشان در اینجا سه قسم را مطرح میکند که باید در هر کدام به صورت مجزا بحث کرد و ادله را مورد تحقیق قرار داد.
دیدگاه ها