no-img
آیت الله سید علی محقق داماد

اصول - 1394/06/24 ادله حجیت اصالة الصحة در فعل غیر - آیت الله سید علی محقق داماد


pic
آیت الله سید علی محقق داماد
گزارش خرابی لینک
اطلاعات را وارد کنید .

ادامه مطلب

MP3
اصول – ۱۳۹۴/۰۶/۲۴ ادله حجیت اصاله الصحه در فعل غیر
mp3
۲۴ , شهریور , ۱۳۹۴
5 مگابایت

اصول – ۱۳۹۴/۰۶/۲۴ ادله حجیت اصاله الصحه در فعل غیر


صوت و تقریر درس

پخش صوت درس:

 

 

متن تقریر درس: ↓↓↓

موضوع: الأصول العملیه/أصاله الاستصحاب /تعارض استصحاب با اصالهالصحه

 

خلاصه ای از مباحث گذشته

گفتگو در رابطه با اصالهالصحه فی فعل الغیر بود. عنوان مرحوم شیخ انصاری در رسائل هم با همین کلمه فعل غیر هست. در ابتدا تقسیم کردیم و چون در لابلای بحث‌ها به آن برخورد می‌کنیم مجبور شدیم دوباره ذکر کنیم .یک وقت شک داریم در صحت و بطلان عبادت و معامله یا در نیک و بد و حسن و قبح به فعل غیر در افعال عمومی. وقتی ما ادعا میکنیم که اصالهالصحه در هر سه مورد باید دلیلی بیاوریم که کفایت کند در هر سه مورد. این ادله را یک یک ببینیم.

آیات و روایات مورد بررسی در جلسات قبل

یک آیه، آیه ﴿و قولوا للناس حسنا﴾ درباره این آیه، نحوه استدلال به آیه و روایاتی که ذیل این آیه است و احتمالاتی که فی نفسه در این آیه است گفتگو شد. ایه دوم که به آن استدلال شده ﴿یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم﴾ این آیه نهی از ظن سوء بغیر است .این آیه نیز دوران بین سوء و حسن دارد و حَسن و قبیح مربوط به قسم سوم است که آیا این فعل صادره از شخص جایز است یا حرام اما در مورد عبادت یا معامله صحیح واقع شده یا نه؟ و اگر کسی اشتباه کرد می‌توان گفت که این کار زشتی بوده، نه دوران بین حسن و قبح .شاید این معنا به درد قسم سوم بخورد ولی برای قسمت اول و دوم به درد نمیخورد.

بحث امروز

آیه دیگری اینجا مطرح شده است آیه معروف ﴿اوفوا بالعقود﴾ به عقد ها وفا کنید .در خیلی از مباحث شرایط نکاح به عموم این آیه تمسک می شد. مثلاً این شرط نیست به خاطر عموم این آیه چون عام است و همه عقود را شامل می شود ،الا ما خرج بالدلیل .ولی در آنجا یادآوری می شد آنچه یصدق علیه العقد، شک داریم که مورد یا مواردی از آن صحیح یا باطل است ؟عموم این آیه به ما می‌گوید که صحیح است یعنی هر عقدی که واقع شود صحیح است مگر جایی که یقین داشته باشیم که فاسد است. پس اگر جایی عقد واقع شود از کسی که نمی دانیم صحیح است یا فاسد این را باید حمل کنم بر صحت به خاطر عموم این ایه ،یجب الوفاء بکل عقد الا ما یعلم صحته{فساده} فقط آن که علم به صحت{فساد} دارید خارج شده است.یظهر از محقق ثانی در مسئله رهن در کتاب الرهن اگر راهن ملکی را که رهن گذاشته بود فروخت ،لا یجوز بیع الرهن ،مگر به اذن مرتهن حتی ممکن است بفروشد و ما شک کنیم آن روزی که فروخت به اذن مرتهن بود یا به اذن نبود، خودش اعتراف می‌کند که به اذن مرتهن بود اما مرتهن می گویند که آن وقت از من اذن نگرفته بود. آیا این معامله صحیح است یا نه؟ مرحوم محقق به اصالهالصحه حکم می‌کند و می‌گوید حکم می کنیم به صحت این مورد، ویجب الوفاء به. پس این می‌شود مورد اصالهالصحه در معاملات و در عقود ولو مربوط به عبادات نمی‌شود اما مربوط به عقود که قسم دوم و شک در صحت و بطلان یک عقد است می‌شود. در رابطه با استدلال به این آیه شریفه در همین مباحث گذشته مورد ابتلاء بود زیاد، شک در صحت یا بطلان یک عقد منجمله در نکاح سه جور است ،یک وقت اینگونه است که شبهه حکمیه است ،آیا ماضویت شرط در عقد است یا نه ؟یعنی حتماً باید صیغه ماضی باشد یا شرط نیست؟ این یک شبهه حکمیه است .در اینجا می توانیم بگوییم که عموم آیه دلالت بر صحت می کند و وجوب وفای به این عقد و دلیلی بر ماضویت نداریم. پس عموم آیه حجت است. به عبارت دیگر عام حجیت دارد ولو در شبهات حکمیه مخصص که آیا چنین مخصصی وجود دارد یا خیر و می گوییم که بله وجود دارد .یا اینکه قسم دوم یک جایی شک می کنیم در مورد یک عقدی که اگر عقد ربوی باشد صحیح نیست قطعاً، چونکه تخصیص خورده است، یعنی گفته شده اوفوا بالعقود الاالعقد الربوی، اما شک می‌کنیم که آیا بیع معدود به بیشتر یا کمتر که آیا این هم ربا است یا نه، شبهه مصداقی ولی حکما ًکه این هم من الربا ام لا؟ اینجا هم درست است و می‌توانیم به عام تمسک کنیم در حقیقت شبهات مفهومی مخصص است مخصص ان قطعی است ربا است و ربا شامل این مورد می شود یا نمی شود؟ اما در مورد بحثی که ما الان برخی مطرح کرده‌اند که مربوط به اصالهالصحه می باشد. یعنی می گوید اوفوا بالعقود ،عام این مورد خاص تخصیص خورده است الا در عقود باطل ،عقود باطل تخصیص خورده است. حالا این مورد را نمیدانم که عقد باطل است یا صحیح؟ اگر جایی را شک کردم که آیا این عقد را درست خواند یا باطل ؟این می شود شبهه مصداقیه مخصص که این عقد واقع شده صحیح است یا فاسد ؟این میشود شبهه مصداقیه مخصص .چگونه می توانیم به عام مراجعه کنیم ؟تمسک به عام در چنین مواردی از قبیل تمسک به عام در شبهات مصداقی مخصص است .مشهور است که لا یجوز التمسک بالعام. حالا برخی در مخصص منفصل قائل شده‌اند اما در کفایه مرحوم آخوند مفصل بحث کرده است که تشریح کرده که نه ،مخصص عنوان می دهد به عام، شک در شبهه ی مصداقیه مخصص یرجع به شبهه مصداقی عام و نتیجه این که نمی‌توان به آن عام تمسک کرد، پس این استدلال را هم اوفوا بالعقود در این امر نمی تواند دلیلی بر اصالهالصحه بوده باشد. اینجا بحث از صحیح و اعم نیست بلکه حرف این است که اگر گفت اکرم العلما الا الفساق یه موردی را که نمیدانیم فاسق هست یا نه میشود شبهه مصداقیه و نمی‌توانیم به عموم عام تمسک کنیم. شبهه حکمیه را می توان، شبهه مفهومیه مخصص را هم می‌دانیم می‌شود اگر گفت :اکرم العلما الاالفساق ،نمیدانم فاسق فقط مرتکب الکبیره است یا مرتکب الصغیره هم هست؟یک موردی که نمی دانید فاسق است یا نه دیگر نمی توانید به این اکرم العلما تمسک کنید. آنجا می توانند چون شبهه مصداقیه مفهومیه است و می‌توانم به عام تمسک کنم اکرم شامل‌ ش می‌شود و یجب اکرامه اما اینجا میخواهیم تمسک کنیم به عام در شبهه مصداقیه مخصص مثل اینکه نمی‌دانیم زید گناهی از او صادر شده است یا نشده معنای فساق را میدانم اما نمی‌دانم که این زید چنین کاری انجام داده است یا نه این می‌شود شبهه مصداقی در اینجا نمی توان به عام تمسک کرد.

معنای این مطلب در حقیقت این است که وقتی تخصیص خورد و باطل خارج شد، فان الخاص یؤمن العام این عبارت آخوند در کفایه است والعام یعنون بکل عنوان الا الخاص[۱] .این سه آیه ای که به آن استدلال شده بود، و استدلال به این سه آیه لم یتم.

 

استدلال به روایات

دسته دوم از ادله روایات است تعدادی از روایات استدلال شده است برای رسیدن به اصالهالصحه.این بحث را بیشتر عنایت کنید چون قطع نظر از این أصالهالصحهحکماً و فقهاً، روایات اش و مباحثش از آن چیزهایی است که بیشتر مورد ابتلاء در جامعه است .در منبرها در گفتگوها در نصیحت ها در خطابه ها و امثال اینها هم هست و در مجموع هم گاهی برخی به مشکل برخورد می‌کنند در این روایات.روایاتی که در آن اشاره شده و استدلال شده است بر اصالهالصحه:

۱٫ کافی نقل می کند علی امیر المؤمنین علیه السلام که وسائل نقل می‌کند از کافی در جلد دوازدهم صفحه ۳۰۲ ،ضع امر اخیک على احسنه حتى یاتیک ما یغلبک عنه، [او ما یغنبک عنه] ولا تظنن بکلمه خرجت من اخیک [او من احد] سوءا وانت تجد لها فی الخیر سبیلا[۲] ، قرار بده مطلب مربوط به برادرت را بر احسن احتمالات آن،تا وقتی که دلیلی برهانی چیزی بیاید تا از او برگردی ،بگرداند تو را ،و گمان مبر هیچ کلمه‌ای که از برادرت خارج می‌شود بد، مادامی که می‌توانی در خوبی و در خیر راهی باز کنی،یک وقتی کلمه ای میگوید و نمیدانی مراد او از این کلمه چیست، وقتی یقین دارید که مثلاً نعوذبالله که دارد به تو فحش می‌دهد و این معلوم است که سوء است یقین دارید، اما یک وقتی شک دارید ممکن است ادا کردن یک کلمه به نحوی باشد که سوء نباشد. مثلاً به عنوان یک مساله عرفی وقتی کسی می آید و به شخص دیگر می‌گوید پدرسوخته! این کلمه فی نفسه یک فحش است اما خیلی وقت‌ها به عنوان محبت و مودت گفته می‌شود پدرها به بچه هاشون می گویند اینطور نیست؟ آیا این سوء است ؟ اگر کسی از دوستان شما این جمله را به شما گفت بخواهید احتمال دهید بر معنای محبت و مودت معنا کنید نه روی دشمنی و کینه. امیرالمومنین میفرمایند تا وقتی که یک راه خوبی وجود دارد گمان بد درباره او مبر، این معنایش این است که ولو تو شک داری لاتظنن تعبدی است.معنایش این است که تا وقتی شک داری وراه دارد که حمل بر خیر بکنی کار برادرت را چه تکلم باشد چه حرکت او یا هر چیز دیگر اینها را حمل برخیر کن نه حمل برسوء تا جایی که راه دارد این میشود اصالهالصحه. این یک روایت…

روایت دوم

۲٫اما روایت دیگر که مشابه آن روایت است که همه در همان ج۱۲ وسایل صفحه ۳۰۲ ان المؤمن لا یتهم اخاه و من اتهم اخاه انماث الایمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء[۳] مومن برادر مومن خود را متهم نمی‌کند ،یعنی یک فعل او را بگوید که این فعل بد بود ،اتهام این است.متهم نمی کند و اگر مومنی برادر مومن خود را متهم کند یعنی تا وقتی شک دارد و یقین ندارد بگوید کار زشتی انجام داده و ایمان در قلب ذوب می شود آب می‌شود ،همان‌طور که نمک در آب حل می‌شود و آب می‌شود.در بعضی عبارت انماث الایمان و در بعضی لاحرمه بینهما و در بعضی أنه ملعون این تعبیرات مختلف که در مجموع روایات مستفیضه است. روایات زیادی در این باب است با تعبیرات مختلف اما در همه عبارت اول مشترک است ان المؤمن لا یتهم اخاه…

 

اما دنبال آن همان تعابیر مختلفی که ذکر شده است پس معنای آن می شود که تا وقتی اطمینان نداری حق نداری که او را متهم کنی یعنی چه ؟یعنی اینکه بنا را باید بر این بگذاری که بد نبوده ،ظن سوء پیدا مکن! فکرت را نسبت به او این چنین مکن این هم یک دسته از روایات.

روایت دیگر

۳٫روایت دیگر که این روایت معروف است و خیلی بهتر بحث روی آن خواهد شد امام صادق علیه السلام به محمدبن مفضل فرموده است: یا محمد! کذب سمعک وبصرک عن اخیک فان شهد عندک خمسون قسامه أنه قال و قال لم اقل فثبته و کذبهم[۴] تا می توانی چشم و گوشت را نسبت به برادرت تکذیب کن به گوش خود می شنوی که او کار زشتی انجام داده است به گوش خود می شنوی که حرف بدی زده است یا از دور چیزی می بینی این را تکذیب کن !بگو نه! این چنین نبوده،بد نبوده، زشت نبوده ،تا آنجا که اگر چنان شد یک مطلب زشتی از او به گوش تو رسید بعد خودش گفت که من نگفتم و ۵۰ نفر دیگر بگویند که او گفته او را تصدیق کن و آنها را تکذیب کن بگو بله تو نگفتی.

فان شهد عندک خمسون قسامه انه قال وقال لم اقله وصدِّقه وکذبهم او را تصدیق کن و بگو تو راست می گویی و آنها را تکذیب کن! این روایت را شاید مکرر شنیده باشید در بحث ذیل آیه شریفه ﴿یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم﴾ به مناسبت آن آیه هم این روایت آن جا مطرح شده. حال معنا در اینجا چیست؟ این که تصدیق کنی یا نکنی مربوط به جایی که شک داری و نمی دانی که واقعاً راست است یا دروغ،که این مورد شک است. تا وقتی خودش می‌گوید که کار من نبوده و من کار زشتی نکردم تو باید او را تصدیق کنی و بگویی کار تو زشت نبوده این معنایش اصالهالصحهاست اینها روایاتی است که برای اصالهالصحهبه آنها تمسک می‌شود.

سوال

آیا اگر یقین داشته باشیم که او گفته ولی از باب مدارا بگویم نگفته تکلیفش چیست ؟این یک مطلب دیگر است که خارج از بحث اصالهالصحهاست اما در اینجا همین قدر که شامل مورد شک بشود کفایت می کند ولو اینکه در مورد یقین هم سفارش شده است که از باب مدارا او را تصدیق کنیم و این کار خوبی است اما این مورد شامل مورد اصالهالصحهنمی شود.

اشکال

درباره این روایات اشکال عمده آن این است که در لابلای آیات مطرح کرد این موضوع را ،همه این روایات می‌گوید ظن سو و ظن خیر، مثل همین روایت امیرالمومنین ضع امر اخیک الی احسنه،یا اینکه روایت محمد بن فضل فإن شهد خمسون قسامه، ظاهر آن ها در این است که در دوران امر بین کار خوب و کار بد باشد و این مربوط به قسم سوم امور است یعنی افعال عمومی اما نسبت به قضیه صحت یا بطلان عبادت یا معامله شک من در این است که عبادت یا معامله او درست واقع شده یا اینکه جزئی از آن را اتیان نکرده است و باطل شده است؟ اما اگر سهوا مرتکب شده مرتکب خلافی نشده سوء و خلاف نیست .الانسان محل النسیان،زشتی ندارد این روایات که ظاهرش دوران بین حسن و قبح هست یا بین سو و خیر است این مورد مورد اصالهالصحه نیست چون در آنجا مورد بین صحت و فساد یا صحت و بطلان است ولی این دوران مربوط به قسم سوم است برای قسم اول و دوم نمی‌توان آن را مناسب دانست.

 

اشکال دیگر

اشکال دیگر این است که این روایات کلمات اخیک او اخوک اشاره شده است.این کلمات،روایات را مختص می‌کند به برادران شیعه شامل غیر شیعه و غیر مومن نمیشود.

 

سوال

 

آیا این عبارات در آن روزها چیزی عرفی نبوده و نمی توان آنرا عرفی در نظر گرفت؟ جواب این است که اگر چیزی عرفی بود نباید تاکید می‌شد و به کسی که دارد حاکم می شود به مالک اشتر گفته میشد، این به عنوان یک وظیفه خاص است و با یک استدلال اینچنینی امیرالمومنین دارد به صورت الحاقی و مجازی آن را عنوان می‌کند. اما آنچه که عرف است در بین مومنین از زمان پیغمبر اسلام اخوت قرار داده شد و عموم آیات و روایات هم به همین نحو بین مومنین است، نه فقط بین مسلمان و غیرمسلمان، در آنجا اخوت نیست قطعا. علاوه بر این این عنایت کلمه عفو این یک نحوه لطف و محبت طرفین است از باب وظایف دوستی، نه به عنوان یک حکم شرعی قطعی. معاشرت خوب بین آنها نه به عنوان یک حکم فقهی الزامی بلکه به عنوان یک حکم اخلاقی است. این اشکال دوم.

 

بیان اشکال دیگر

اما اشکال سوم این است که در بحث اصالهالصحه هدف این است که آن مورد شک را حمل بر صحت کنیم و آثار را بر آن مترتب کنیم حتی در مورد اخیر شک بین خیر و سوء مثلاً دیدم که او خمر خورد ولی نمی دانم که آن را دانسته خورده یا نادانسته اگر جاهلانه خورده باشد معصیت نکرده و اگر معصیت نکرده الان می‌توانم پشت سر او نماز بخوانم،ترتیب اثر یعنی همین. حال اگر در معاملات شامل می‌شد مقصود از اصالهالصحه در آنجا این است که این معامله صحیح است پس الان هم می توانم این ملک را بخرم یااینکه نماز او صحیح است و می‌توانم اقتدا کنم آیا دلیل بر این هم هست که می توانیم عمل کنیم این چنین؟ درباره فعل دیگری یک وقت در حد این است که من فکر بد نکنم اما این که اثر هم بر آن مترتب کنم که منظور اصالهالصحه است اینگونه است یا نه ؟مشکله ای دارد …در روایت محمد بن فضل: یَا مُحَمَّدُ کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ أَخِیکَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قَسَامَهً انه قَالَ و قال لم اقل فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ [۵] این یعنی ترتیب اثر بده و به حرف آن ۵۰ نفر ترتیب اثر نده چون به قسامه اعدام ثابت می شود در حالی که او منکر است. این نیست که در مقام عمل بتوانیم به قول اوترتیب اثر دهیم، این عاقلانه نیست و این باعث می شود که قسامه از اعتبار بیفتد. حال باید گفت منظور این روایت از این عبارت چیست؟ شاید منظور این است که در صورت محکوم کردن او با قسامه اما می دانم که آدم خوبی است اما با این حال با او اظهار موافقت کنیم.

اینها اشکالاتی است که در این روایت است و در نتیجه در مجموع این روایات نمی تواند دلیلی بر اصالهالصحه قرار بگیرد.

بیان روایتی دیگر که مورد بررسی شیخ قرار گرفته

مرحوم شیخ علیه الرحمه بعد از این روایات که زیاد هم بحث نمی‌کند و به صورت مختصر رد می شود عنوان می کند که یک دسته دیگر از روایات هست مثل روایت عبدالله بن سنان عن ابی عبد الله لَا تَثِقْ بِأَخِیکَ کُلَّ الثِّقَهِ فَإِنَّ صَرْعَهَ الِاسْتِرْسَالِ لَنْ تُسْتَقَالَ‌[۶] به برادرت خیلی اطمینان نکن برای این که لغزش اطمینان کردن قابل برگشت نیست! و این درست عکس مطالب قبل است مرحوم شیخ اینها را به عنوان معارض بیان می‌کند حال در جمع بین این دو دسته روایت باید چه کنیم و در اینجا ناچاریم که به عبارت شیخ ممکن است که بگوییم این دو دسته را باید روایات با هم معارضه ندارند بلکه معین به یکدیگر هم هستند که انشالله فردا به آن می پردازیم.

 




دیدگاه ها


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *